اشاره: در این مقاله نویسنده کوشید با تبیین درست نسبت میان دین و رسانه در جهان جدید، موضوع مسأله را بازشکافد. در آن ویژگی‌های مهم و محوری رسانه در دنیای نو برشمرده و با تکیه بر آرای تامسون، تمایزات رسانه‌های کلاسیک و مدرن را گوشزد کرده‌ است. نویسنده تلاش نموده است سه دوره را در سنت تعامل میان دین و رسانه تشخیص دهد و ویژگی‌های هر دوره را برشمارد. ذکر این نکته ضروری است که مطلب حاضر، به دلیل بلند بودن، با تلخیص عرضه می‌شود.

* پرسش از رابطه دین و رسانه در وهله نخست، پرسش از رابطه دو نهاد اجتماعی با یکدیگر است. رسانه و دین به تعبیر درست مک کوئیل دو نهاد معرفت‌اند.
* تامسون معتقد است که رسانه‌های جدید قدرت نمادی را از انحصار نهادهای دینی خارج کردند و موجبات تکثر آن را فراهم کردند.
* تامسون معتقد است که در قرن شانزدهم «اقتدار دینی بطور فزاینده‌یی شعبه شعبه شد» و این به خاطر شکل‌گیری نهضت پروتستانتیسم و پدیدآمدن فرقه‌های دینی تازه‌یی بود که «از سبکهای متمایز زندگی دفاع می‌کردند و مدعی راههای بدیلی برای دستیابی به حقیقت کتاب مقدس» بودند.

یکی از بحث‌های دامنه‌دار و مسأله‌ساز جامعه‌ی ما بحث نسبت دین و رسانه است. تا همین چندی پیش مسأله قانونی یا غیرقانونی بودن و مشروع یا غیرمشروع بودن استفاده از ویدئو در گفت‌وگوهای رسمی و غیررسمی مطرح بود و در این اواخر نیز بحثهای مشابهی درباره ماهواره درگرفته است. در خلال این بحثها، دیدگاههای گوناگون و گاه متضادی مطرح شده است: بحث‌هایی نظیر این که رسانه فقط یک ابزار است و فی نفسه مضر یا مفید نیست و همه چیز بستگی به این دارد که ما چه محتوایی را با رسانه منتقل کنیم؛ و یا برعکس رسانه از پیش خود واجد هویتی است که خواسته یا ناخواسته تأثیر خود را بر مخاطب می‌نهد؛ و نیز این بحث که ما چون در این زمینه هم همچون سایر زمینه‌ها، از غرب عقبیم بنابراین، در نهایت این آنها هستند که محتوای رسانه‌یی را جهت خواهند داد و تعیین خواهند کرد؛ و در نتیجه امپریالیسم غرب ما را از ارزشهای بومی یا دینی مان تهی می‌کند. همین دیدگاهها، هم اکنون به نحوی دیگر و در سطحی دیگر درباره مطبوعات، کتاب، سینما و اینترنت نیز وجود دارد.
بی‌آنکه بخواهیم این گفت‌وگوها را بی‌ارزش یا کم ارزش تلقی کنیم، به نظر می‌رسد می‌توان با این موضوع مواجهه‌ی اساسی‌تر و جدی‌تر کرد و آن اینکه همه این مباحث را در حول مضمون دوگانه‌ی سنت و مدرنیسم سامان دهیم. آیا می‌توانیم جامعه سنتی را جامعه‌یی غیررسانه‌یی بنامیم و جامعه مدرن را جامعه‌یی رسانه‌یی شده؟ آیا رسانه‌ها در تکوین جامعه مدرن نقش خاصی داشته‌اند یا بالعکس صرفاً محصول جامعه مدرن‌اند؟ آیا رسانه‌ها به تقدس‌زدایی یا سکولاریزاسیون و اسطوره‌زدایی مدد می‌رسانند یا در این باره نقش ویژه‌یی ندارند؟ تجربه‌ی جوامع غربی در این باره چه بوده است؟ آیا جهان رسانه‌یی، جهانی ضدثبات و مبلغ تغییر است یا از این لحاظ خنثی است؟ آیا محتوا یا پیام دینی وقتی رسانه‌یی می‌شود به امری روزمره مبدل می‌گردد و از تقدس آن کاسته می‌شود یا رسانه‌یی شدن آن از این لحاظ تأثیری ندارد؟ آیا دین می‌تواند در جهان جدید به نقش رسانه‌ها بی‌توجه باشد؟
این پرسشها و پرسشهایی نظیر آنها بسیار جدی و تعیین کننده‌اند و به نظر می‌رسد بدون دستیابی به پاسخی روشن درباره آنها امکان هرگونه مواجهه عالمانه و مناسب فراهم نخواهد شد و گفت‌وگوها و بحثها تا سطح ادبیات ژورنالیستی و واکنش‌های شتابزده سیاسی تنزل خواهد یافت. مروری بر بحثهای تاکنون مطرح شده درباره این موضوعات آشکار خواهد ساخت که گفت‌وگوهای مربوطه کم و بیش نشانی از سردرگمی، غیرروشمندی، مقطعی بودن و سیاست‌زدگی را با خود دارند. من در اینجا مدعی نیستم که به همه پرسشهای فوق پاسخ خواهم داد و یا پاسخهایی جامع و مانع ارایه خواهم کرد بلکه مقصودم از این بحث صرفاً ارائه چارچوبی است که با اتکا به آن بتوان از منظر جدیدی به این موضوعات نگریست؛ منظری که شاید به ما نگاهی فراگیرتر و ژرف‌تر ببخشد و پرتوی بر برخی زوایای نامشهود یا نامکشوف مربوط به این مسأله بیفکند و احیاناً نکات تازه‌یی را برملا سازد. این نظرگاه اگرچه نظرگاه بکری نیست اما قطعاً تازه است، چندان که در ادبیات علوم ارتباطات و نیز ادبیات دین‌پژوهی بحث درباره نسبت بین دین و رسانه بحثی نوپا است و از پیشینه چندان گسترده‌یی برخوردار نیست. بنابراین، این مقاله را نیز باید صرفاً بحثی مقدماتی در نظر گرفت و در همین حد از آن انتظار داشت.


* رسانه‌ها و دین به مثابه دو نهاد اجتماعی معرفت
دیوید اولسون در تعریف رسانه آن را نوعی تکنولوژی می‌داند که با نمادها سروکار دارد. از نظر وی «رسانه یک تکنولوژی (نه الزاماً ماشینی) برای اطلاع دادن، برای ضبط کردن، اشتراک در نمادها و توزیع نمادها، که معمولاً محدود به حواسی خاص و همراه با نوعی شکل‌گیری اطلاعات است نظیر چاپ، انواع طراحی، ضبط صوت، تلویزیون و مانند آن» (اولسون، :۱۳۷۷ ۲۱) از سوی دیگر، او دین را نوعی شکل یا صورت نمادین می‌داند که بر شیوه های خاصی از «شناخت، ادراک و تجربه» دلالت دارد. بنابراین تعریف، رسانه و دین بر سر یک موضوع خاص یعنی «نمادها» با هم پیوند می‌یابند اما بحث از ارتباط بین رسانه و دین را باید از کلان‌ترین سطح آن یعنی سطح نهادی آغاز کرد و پس از آن به سطح خرد ارتباط بین آنها یعنی سطح تجربه روزمره انسانها پرداخت.
پرسش از رابطه دین و رسانه در وهله نخست، پرسش از رابطه دو نهاد اجتماعی با یکدیگر است. رسانه و دین به تعبیر درست مک کوئیل دو نهاد معرفت‌اند (مک کوئیل، :۱۹۸۷ ۵۱). «نهاد رسانه با تولید، بازتولید و توزیع معرفت در وسیع‌ترین معنای مجموعه‌های نمادها سروکار دارد که این مجموعه نمادها ارجاع معناداری به تجربه در جهان اجتماعی دارد. این شناخت ما را توانا می‌سازد تا به تجربه‌مان معنا ببخشیم، ادراکات‌مان را درباره آن شکل بدهیم و در ذخیره کردن معرفت گذشته و تداوم فهم کنونی سهیم شویم» (همان).
همین سخن را می‌توانیم به نحو دیگری درباره دین تکرار کنیم. دین نیز نهادی اجتماعی است که با تولید، بازتولید و توزیع معرفت دینی سروکار دارد. به عبارت دیگر، دین به ما کمک می‌کند تا معنایی دینی را از اموری که در زندگی با آنها سروکار داریم حاصل کنیم و به ارزیابی‌یی دینی از تجربه‌های روزمره‌مان نائل شویم. این نوع معرفت، دینی است چون حول نوع خاصی از تجربه انسانی که آن را تجربه دینی می‌نامیم، شکل گرفته است. در اینجا نیز معرفت دینی شامل عام‌ترین نوع نمادپردازی دینی می‌شود که نمی‌توان آن را صرفاً به بعد اندیشه‌یی تقلیل داد.
از سوی دیگر پرسش از رابطه دین و رسانه پرسشی مدرن است، زیرا رسانه در معنایی که اکنون از آن استنباط می‌شود مفهومی مدرن است. تنها در دوران جدید است که رسانه به شکل همه جانبه‌یی بین انسان و جهان زندگی‌اش نقش میانجی را ایفا می‌کند. رسانه در جهان جدید یک جهان مجازی همگانی می‌سازد که در این جهان مجازی هر فردی برای ارتباط برقرارکردن و زیستن از امکانهای بسیار متعددی برخوردار است. حال اگر به این نکته توجه کافی داشته باشیم که شخصیت فرد از طریق مجموعه ارتباطات او ساخته و پرداخته می‌شود، آنگاه به اهمیت تحولی که در جهان جدید در نهاد رسانه، و به تبع آن در زندگی انسانی رخ داده است پی خواهیم برد؛ تحولی که می‌توانیم آن را «رسانه‌یی شدن جامعه و فرهنگ» یا «رسانه‌یی شدن جهان اجتماعی» بنامیم. توجه به این موضوع، این نکته را به ما یادآور می‌شود که برای بحث از رابطه بین رسانه و دین، بهتر است از مقایسه‌ی نقش ارتباطات در جامعه‌ی سنتی و نقش ارتباطات در جامعه‌ی مدرن آغاز کنیم. چنین مقایسه‌یی به دلیل این که دربردارنده نگاهی تاریخی است، به ما امکان می‌دهد نسبت بین دو نهاد رسانه و دین را بهتر درک کنیم.

* ویژگی‌های رسانه‌های جدید
تامسون یکی از نظریه‌پردازان این عرصه است و اکنون می‌توانیم دیدگاه او را درباره نقش رسانه‌های جدید در شکل‌گیری جهان مدرن مورد بررسی قرار دهیم. برای رعایت اختصار بحث را در سه مقوله‌ی کلی دسته‌بندی می‌کنیم.
1- نقش رسانه‌های جدید در شکل‌گیری هویت ملی: تامسون در این باره به آرای بندیکت آندرسون اشاره می‌کند. آندرسون معتقد است که «همگرایی کاپیتالیسم، تکنولوژی چاپ و تنوع زبانها در اواخر قرن پانزدهم و نیز در قرن شانزدهم در اروپا منجر به فرسایش اجتماع مقدس دنیای مسیحیت و ظهور تکثر «اجتماعات مجازی (imagined communities) شد، که این خود متعاقباً پایه‌های شکل‌گیری آگاهی ملی را فراهم کرد» (همان۶۲:). اندرسون معتقد است که «رشد چاپ و دیگر رسانه‌های فنی ارتباطات در بهترین حالت شرط لازم ظهور آگاهی ملی بوده است نه شرط کافی» (همان). تامسون ضمن تأیید این نظر، نقش رسانه‌های جدید را در طی پنج قرن گذشته در شکل‌گیری بیست و پنج دولت ـ ملت از حدود پانصد واحد سیاسی شبه دولت(در قرن پانزدهم) اساسی می‌داند. او می‌گوید که شکل‌گیری دولت ـ ملتهای مدرن نیازمند خلق نمادها و احساسات مربوط به هویت ملی بود که این را رسانه‌های جدید فراهم کردند (همان۵۰:).
2- دومین خصلت رسانه‌های جدید از نظر تامسون خصلت اقتصادی آنها است. رسانه‌های جدید امکان کالایی شدن و تجاری شدن اشکال نمادی را فراهم کردند. او معتقد است که رسانه‌های جدید به سان ژانوس دو چهره عمل کردند: از یک طرف خصلت تجاری داشتند و از طرف دیگر مکانهایی را پدید آوردند که در آن مکان روحانیون، عالمان و روشنفکران امکان ملاقات با یکدیگر را پیدا کردند (همان: ۵۶). چون بحث ما ناظر به ارتباط بین رسانه و دین است، از تشریح بیشتر این مطلب صرف نظر می‌کنیم.
3- سومین نقش اساسی رسانه‌های جدید در شکل‌گیری جهان مدرن از نظر تامسون کمک رسانه‌ها به تضعیف اقتدار دینی از طریق بخشی شدن آن بوده است. تامسون معتقد است که در قرن شانزدهم «اقتدار دینی بطور فزاینده‌یی شعبه شعبه شد» و این به خاطر شکل‌گیری نهضت پروتستانتیسم و پدیدآمدن فرقه‌های دینی تازه‌یی بود که «از سبکهای متمایز زندگی دفاع می‌کردند و مدعی راههای بدیلی برای دستیابی به حقیقت کتاب مقدس» بودند (همان: ۵۱) «این بخشی شدن (fragmentation) اقتدار دینی و انحطاط آن از لحاظ قدرت سیاسی به موازات تغییر دیگری انجام گرفت و آن بسط تدریجی نظامهای معرفت و یادگیری‌یی بود که از اساس سکولار بود» (همان: ۵۲) در کنار این دو حرکت، «تغییر مهم دیگری نیز در سازمان اجتماعی قدرت نمادی[رخ داد و آن] تغییر از دست نوشته به چاپ و رشد بعدی صنایع رسانه‌یی بود» (همان۵۲:). رسانه‌های جدید، هم به رشد فرقه‌های دینی جدید کمک کردند؛ هم به رشد دانش‌های سکولار؛ و هم به رشد جنبش اومانیسم که بازگشتی بود به یونان باستان و اندیشه‌ها و ادبیات یونانی(همان۵۸:). در واقع، تامسون معتقد است که رسانه‌های جدید قدرت نمادی را از انحصار نهادهای دینی خارج کردند و موجبات تکثر آن را فراهم کردند. تامسون بر آن است که خصلت باز تولیدپذیری بالای رسانه‌های جدید به همران تثبیت بالای آنها در این باره نقش مهمی ایفا کرده است.


نقش « رسانه » در فرایند بخشی شدن اقتدار دینی

* مهمترین اتفاقی که با ایجاد رسانه چاپی برای نهاد دین افتاد این بود که رسانه به عنوان رقیبی برای دین ظاهر شد و بتدریج انحصار قدرت فرهنگی را از چنگ آن درآورد.
* مورخان، رسانه چاپی را یکی از مهمترین علل موفقیت مارتین لوتر و جنبش پروتستانتیسم می‌دانند. لوتر که متوجه شده بود صنعت چاپ چه امکان فوق‌العاده‌یی برای تبلیغات دینی عرضه کرده است، آن را «بزرگترین و آخرین نعمت خدا» دانست.

دین و رسانه‌ها: سه نوع رابطه در سه مرحله تاریخی
آرای گودی، گیدنز و تامسون ما را با نقش رسانه‌ها در برخی تحولات اجتماعی دوران جدید آشنا می‌کند. دیدگاه آنان و برخی دیگر از متفکران به خوبی نشان می‌دهد که رابطه دین و رسانه در دوران جدید متحول شده است. با تکیه بر این رویکردهای نظری و نیز باتوجه به شواهد تاریخی فراوانی که در این باره موجود است، به نظر می‌رسد که متناسب با سه فرهنگ شفاهی، چاپی و الکترونیک می‌توان از سه نوع رابطه بین دو نهاد معرفتی رسانه و دین سخن گفت.

1- مرحله سلطه دین بر رسانه‌ها (مرحله دین به مثابه یک نهاد فراگیر)
می‌دانیم که در دوره طولانی‌ای از تاریخ ، قدرت فرهنگی صرفاً در دست نهادهای دینی بوده است. در این دوره روحانیون عمدتاً و نیز قلیلی از اشراف و اعضای طبقه حاکمه ، افراد باسواد جامعه را تشکیل می‌دادند. این دوره، دوره فرهنگ شفاهی است. اگرچه در بخشی از آن، اشکال نمادی در قالب نوشتار هم وجود دارد، اما نوشتار در این دوره دارای دوام‌پذیری ناچیز و بازتولیدپذیری محدودتر و ناچیزتر است. کتاب در این دوره صرفاً به صورت نسخه‌های خطی وجود دارد و باز تولید آن به آسانی قابل کنترل است.
در این دوره ارتباطات اغلب به صورت چهره به چهره است. فاصله زمانی و مکانی بین دو طرف یک ارتباط وجود ندارد، بلکه هم حضوری از ویژگیهای اصلی ارتباطات در این دوره است (همان: ۸۲) . بنابراین، کیفیت ارتباطات به نحوی است که نه تنها دین بلکه هر نهاد قدرتمند دیگری نیز می‌تواند ارتباطات را تحت کنترل و نظارت همه جانبه خود درآورد. این نوع ارتباط را برخی ارتباط سنتی نامیده اند(معتمدنژاد، ،۱۳۷۱ فرقانی، بی تا). گیدنز معتقد است که در فرهنگ شفاهی کارکرد ارتباطات بیشتر ناظر به تحکیم و تثبیت سنتها است (گیدنز، :۱۳۷۷ ۴۶). فرقانی نیز که درباره ارتباطات سنتی در ایران مطالعه کرده است، به درستی براین نکته تأکید می‌کند که «ارتباطات سنتی عمدتاً به جای تغییر عقیده بر تقویت و تثبیت عقاید تأکید می‌کند و در این زمینه موفق‌تر از سایر زمینه‌هاست» (فرقانی ، بی تا: ۱۸). به این نکته نیز توجه می‌دهد که صبغه دینی در ارتباطات سنتی غلبه دارد. (همان ، ۱۵).
رسانه فنی ارتباطات دراین دوره محدود به اعضای شنوایی، صوتی و بینایی بدن و نیز متن مکتوب به صورت دست نوشته است. از لحاظ تاریخی می‌توان پایان این دوره را زمانی دانست که گوتنبرگ دستگاه چاپ را اختراع کرد. در ایران نیز پایان این دوره را بطور نسبی می‌توان با زمان ورود نخستین دستگاههای چاپ به ایران تعیین کرد. بی‌تردید اصلی‌ترین منبع قدرت نهادهای دینی قدرت فرهنگی بوده است و سلطه آنها بر عرصه‌های دیگر قدرت (سیاسی، اقتصادی و اجباری ) به تبع سلطه آنها بر قدرت فرهنگی حاصل می‌شده است. کیفیت ارتباطات در این دوره چنان بوده است که انحصار قدرت فرهنگی را برای نهادهای دینی تضمین می‌کرده است. حال ببینیم که پس از اختراع دستگاه چاپ که آغاز دوره شکل‌گیری رابطه‌یی جدید بین دو نهاد دین و رسانه است، چه شرایط تازه‌یی پدید آمده است.

2- مرحله چالش بین دین و رسانه‌ها
شکی نیست که اختراع دستگاه چاپ تحول عظیمی در ارتباطات پدید آورد. دستگاه چاپ سبب شد که درجه دوام‌پذیری ، تولیدپذیری و فاصله‌گذاری فضا ـ زمان رسانه فنی به نحو بی‌سابقه‌یی افزایش یابد. هم چنان که پیش از این نیز اشاره کردیم، تامسون معتقد است که در اواخر قرون وسطی و اوایل دوران مدرن «دگرشد فرهنگی نظام‌مندی» در غرب روی داد. او این دگرشد فرهنگی نظام‌مند را «رسانه‌یی شدن فرهنگ » می‌نامد (تامسون ، ۴۶:۱۹۹۵) . رسانه‌یی شدن فرهنگ از نظر وی شالوده نهادی مشخصی داشت و آن «توسعه سازمانهای رسانه‌یی بود که نخست در نیمه دوم قرن پانزده پدید آمدند و از آن موقع تاکنون فعالیتهایشان گسترش یافته است » (همان). این دگرشد فرهنگی نظام‌مند «به واسطه مجموعه‌یی از نوآوریهای فنی مرتبط با چاپ و سپس کدگذاری الکتریکی اطلاعات » محقق شد (همان).
دنیس مک کوییل می‌گوید «تاریخ رسانه مدرن با کتاب چاپی آغاز می‌شود که قطعاً نوعی انقلاب بوده است… بدین ترتیب، انقلابی در جامعه رخ داد که کتاب نقش قابل توجهی در آن ایفا کرد» (مک کوییل، ۹:۱۹۸۷). استیپچویچ نیز درباره اهمیت چاپ در شکل‌گیری جهان مدرن می‌نویسد: «تا حدود صد سال پس از اختراع گوتنبرگ میلیونها نسخه کتاب بر سر کلیه کشورهای اروپایی فرو ریخت. بدین ترتیب، کتاب ابزار اساسی پخش اطلاعات علمی و فنی و در نتیجه، عامل اصلی پیشرفت علم و فرهنگ در اروپای نوین شد. روند شتابان انتشار چاپخانه‌ها که پیوسته در حال افزایش بودند و کتابهای فراوان گوناگونی را منتشر کردند، نشانگر نقش مهم کتاب در دگرگون‌کردن زندگی در آن زمان است؛ زمانی که برای اروپا و سراسر جهان سرنوشت‌ساز و تعیین‌گر بود. بدین سان، درآن زمان پیوند تنگاتنگ کتاب و کتابخانه با پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی استوار می‌شد. میان پیشرفت شگفت تولید کتاب و توسعه شبکه کتابخانه‌های عمومی از یک سو و خیزش عظیم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که در آن روزگار اروپا را فرا گرفته بود، پیوند مستحکمی وجود داشت. واقعیت آن است که در گذشته، هیچ گاه کتاب برای جامعه بشری و پیشرفت بشریت، آن معنای عظیمی را که پس از اختراع گوتنبرگ داشت دارا نبوده است » (استیپچویچ، :۱۳۷۳ ۶ـ۴۴۵).
مهمترین اتفاقی که با ایجاد رسانه چاپی برای نهاد دین افتاد این بود که رسانه به عنوان رقیبی برای دین ظاهر شد و بتدریج انحصار قدرت فرهنگی را از چنگ آن درآورد. مقامات دینی در غرب ابتدا از صنعت چاپ استقبال و از آن حمایت کردند. به تعبیر روبرنتس «چاپ پیش از هر چیز کشفی تلقی می‌شد به قصد آسان ساختن انتشار دانش و نیز گفتار مقدس » (نتس، ۲۰:۱۳۷۷). تامسون نیز می‌گوید که حدود چهل وپنج درصد از کتابهایی که درآغاز منتشر می‌شدند کتابهای دینی بودند (تامسون، ۵۵:۱۹۹۵). «در سالهای نخست صنعت چاپ، کلیسا قویاً از توسعه روشهای جدید باز تولید متن حمایت کرد» (همان : ۵۶). اما کلیسا بزودی دریافت که دیگر نمی‌تواند بر چاپ و توزیع متون، کنترل «لازم » را داشته باشد (همان)، لذا دیری نگذشت که کلیسا و نیز دولت احساس کردند که نیروی جدیدی در حوزه قدرت آنان سربرآورده است و بدین ترتیب بود که نهاد سانسور را پدید آوردند و دین و دولت در همکاری با هم، سانسور همه جانبه‌یی را در اروپا به راه انداختند (نتس، ۲:۱۳۷۷ـ ۲۱).
اما رسانه چاپی به واسطه ویژگی‌هایی که داشت از میدان به در نرفت و به هرشکل به پویایی و بالندگی خود ادامه داد و بدین ترتیب، بر کل جامعه و از جمله نهاد دین تأثیر گذاشت: «تیراژ عظیم کتاب تأثیری عمیق بر نهاد دین گذاشت و باعث رواج خواندن و نوشتن، بویژه در میان طبقات متوسط و حتی پایین و انتشار زبانهای ملی به عنوان ادبیات و دانش شد و به نتایج مهم و دیرپایی در زمینه دانش و فرهنگ انجامید. شاید یکی از مهمترین دستاوردهای کتاب چاپی، شتاب بخشیدن به مبادله اطلاعات میان اقشار گوناگون جامعه و کشورهای مختلف اروپا باشد (بابایی و رییسی مبارکه، ۱۰۴:۱۳۷۸) . روبرنتس نیز این نکته را خاطرنشان می‌کند که «ساختار قرون وسطایی نظارت بر دست‌نوشته‌های کتاب به یقین برای انقلابی که صنعت چاپ موجد آن بود آمادگی نداشتند» (نتس، :۱۳۷۷ 20) . تامسون نیز به این نکته اشاره می‌کند که کلیسا دیگر نمی‌توانست نظارتی را که در «عصر دست‌نوشته‌ها» اعمال می‌کرد در عصر صنعت چاپ نیز اعمال کند(تامسون، ۵۶:۱۹۹۵). استیپچویچ نیز به ناتوانی دو نهاد دین و دولت در کنترل روند انتشار کتاب توجه می‌دهد و می‌گوید: «چاپ بر خلاف انتظار بسیاری، به صورت خطری بزرگ برای دین و دیگر نهادهای اجتماعی آن روزگار و مفاهیم محافظه‌کارانه علمی و فلسفی نمایانگر شد. تقریباً بیست سال پس از چاپ تورات گوتنبرگ، نگرانی عده‌یی از احتمال سوءاستفاده از چاپ، بویژه در صورت پرداختن افراد «غیرمسؤول» به این حرفه بتدریج خود را نشان داد. اما آنچه در خارج رخ داد این بود که این افراد «غیرمسؤول » به همان سرعت انتشار چاپ روبه افزایش نهادند؛ زیرا آنچه در چاپخانه‌ها می گذشت غالباً از کنترل مقامات حکومتی و دینی خارج بود» (استیپچویچ۴۰۱:۱۳۷۳،).
اما ضربه اساسی صنعت چاپ و رسانه چاپی به نهاد دین در غرب وقتی وارد شد که فرآیند بخشی شدن اقتدار دینی به مرحله‌یی اساسی رسید و نخستین نمودهای جدی خود را بروز داد. «کافی بود بحران ایدئولوژیک عمده‌یی در غرب پیش آید تا صنعت چاپ بتواند این نقش فرهنگی مؤثری را که بر عهده دارد و هنوز درست درک نشده بود کاملاً آشکار سازد. لوتر و نهضت اصلاح دین بودند که وسایل این کار را به آن دادند و امکان اوج گرفتن آن و در همان حال امکان اوج گرفتن سانسور را فراهم کردند» (نتس، :۱۳۷۷ ۲ـ۲۱). بدین ترتیب، ابعاد چالش بین دو نهاد دین و رسانه فراگیرتر و گسترده‌تر شد. مورخان، رسانه چاپی را یکی از مهمترین علل موفقیت مارتین لوتر و جنبش پروتستانتیسم می‌دانند. لوتر که متوجه شده بود صنعت چاپ چه امکان فوق‌العاده‌یی برای تبلیغات دینی عرضه کرده است، آن را «بزرگترین و آخرین نعمت خدا» دانست (نتس، ۲۴:۱۳۷۷). استیپچویچ درباره وضعیت انتشار آثار لوتر می‌گوید: «اطلاعاتی که از سرعت انتشار کتابهای لوتر درآن زمان سخن می‌گویند باورنکردنی به نظر می‌رسند. برای مثال، کتاب ملت آلمان او در ۱۸ اوت ۱۵۲۰ در چهارهزار نسخه چاپ شد و تنها در چهار روز بعد، یعنی در ۲۳ اوت، چاپ دوم آن انتشار یافت. از یکی از کتابهای او هزار و چهارصد نسخه در نمایشگاه کتاب فرانکفورت به فروش رسید. مهمترین اثر او، ترجمه کتاب مقدس بارها چاپ و منتشر شد. نخستین چاپ عهد جدید به سال ۱۵۲۲م در سه‌هزار نسخه انتشار یافت و تا پایان زندگیش (۱۵۴۶م) ترجمه کتاب مقدس او، بطور کامل یا به صورت منتخباتی از آن، بارها چاپ شده بود که تیراژ آن مجموعاً به نیم میلیون نسخه بالغ شد.

رسانه‌های مدرن و اسطوره‌زدایی از قدرت و معرفت

* در جهان جدید، دین نه می‌تواند بر رسانه اعمال سلطه کند و نه می‌تواند به آن بی‌توجه باشد. امروزه، خوب یا بد، دین نیز جزیی از همه چیزهایی است که تحت پوشش رسانه‌ها هستند.
* جامعه ما از لحاظ نسبت بین دو نهاد دین و رسانه هنوز در مرحله دوم یعنی مرحله چالش بین این دو به سر می‌برد.
* سازمانهای رسانه‌یی امروز چنان متعدد و قدرتمند و مؤثرند که دیگر نه تنها دین بلکه دولتهای مقتدر و بزرگ نیز نمی‌توانند کنترلی همه جانبه بر آنها اعمال کنند.

برای نشان دادن نقش چاپ در ترویج افکار لوتر کافی است بگوییم که در زمان حیات خود او آثارش در هفتاد و هفت شهر آلمانی و اروپایی (فرانسه، ایتالیا و انگلستان) با همکاری دویست و بیست و هفت چاپگر و ناشر، ۳۷۰۳ بار به چاپ رسیدند » (استیپچویچ، :۱۳۷۳ ۱۹ـ۴۱۸). تامسون نیز بحث نسبتاً مبسوطی را درباره نقش رسانه چاپی در موفقیت جنبش اصلاح دینی مطرح کرده است. او نیز می‌گوید: «این که تکنیک‌های جدید چاپ نقش اساسی در اشاعه افکار لوتر و دیگر اصلاح‌گران ایفا کرده است، تردیدی نمی‌توان داشت» (تامسون، :۱۹۹۵ ۵۷).
چالش بین دو نهاد رسانه و دین با شدت و دامنه بسیار وسیعی ادامه یافت. این چالش البته ابعاد گوناگونی داشت و صرفاً نمی‌توان آن را به ابعاد جامعه‌شناختی یا سیاسی خلاصه کرد. وجه دیگر این چالش که بسیار مهم و جدی نیز هست، وجه معرفت‌شناختی آن است. صنعت چاپ امکان ظهور و حضور معرفتهای غیردینی را هم فراهم کرد. بدین ترتیب، صنعت چاپ به فرآیند تقدس‌زدایی معرفت کمک کرد (تامسون، :۱۹۹۵ ۵۸). اسمیت از منظر دیگری نیز به این تقدس‌زدایی توجه کرده است. او می‌گوید: «چاپ جنبه‌یی دنیوی و مادی به هنر تمثیلی بخشید و آن را از حالتی زودگذر و زمانی برخوردار نمود که از بعضی جهات واقعاً به تأثیر آن افزود. کنایه یا تمثیل کلیسایی که بر روی چوب یا سنگ حکاکی می‌شد یا آن را روی دیوار نقاشی می‌کردند، یا این که روی شیشه‌های رنگی نشان داده می‌شد، به عنوان برداشتی لامتغیر و ثابت از اوضاع و احوال انسان درنظر گرفته می‌شد. آثار چاپی، به هرحال، به تعداد زیاد تولید و مصرف می‌شد.
منظور از چاپ این آثار این بود که در خلوت مطالعه شده از دستی به دست دیگر انتقال داده شود و از چشم کسانی که مخالف آن بودند پنهان نگاه داشته شود در دسترس افراد حامی آن قرار گیرد. برای نخستین بار هنر آزادانه می‌توانست بدون هیچ گونه منعی موضوعات جاری و مورد بحث روز را مورد تفسیر قرار دهد» (اسمیت ، :۱۳۶۴ ۳۷) .
همچنین صنعت چاپ به اسطوره‌زدایی معرفت نیز دامن زد، زیرا به واسطه چاپ، معرفت عمومی ‌شد و از دایره خواص درآمد و تفکر عقلانی همه‌گیر شد. دوران چالش بین دو نهاد معرفتی دین و رسانه در غرب پس از چند قرن با ضعف و افول تدریجی نقش اجتماعی دین و پدید آمدن رسانه‌های جدید و بسیار قدرتمندتر نظیر تلگراف، رادیو و تلویزیون و این اواخر ویدیو، ماهواره و اینترنت به نفع نهاد رسانه خاتمه یافت و در واقع، مرحله سوم رابطه بین این دو نهاد آغاز شد. این البته به این معنا نیست که هم اکنون در غرب بین این دو هیچ گونه چالشی وجود ندارد، اما چالشهای موجود در حدی نیست که بتوان آن را وجه ممیزه نسبت بین دین و رسانه دانست.

رسانه به مثابه نهادی فراگیر (دین تحت پوشش رسانه)
با تحولات عظیمی که در تکنولوژی‌های رسانه‌یی روی داد و نیز با ضعف تدریجی اقتدار اجتماعی دین، مرحله چالش بین رسانه و دین به پایان رسید و مرحله دیگری از نسبت بین این دو نهاد آغاز شد. با اختراع تلگراف تحول قابل توجهی درحرفه روزنامه‌نگاری پدید آمد و سرعت انتقال اطلاعات بسی بیشتر شد. بطور تقریبی می‌توان در غرب آغاز مرحله سوم را با اختراع تلگراف یا با زمان حذف یا تضعیف سانسور دینی تعیین کرد. زمانبندی این مراحل اگرچه مهم است، اما فرع بر بحث ماست. آنچه پیداست این است که نسبت بین دین و رسانه، با تحول تکنولوژی رسانه‌یی عمیقاً دگرگون شده است.
سازمانهای رسانه‌یی امروز چنان متعدد و قدرتمند و مؤثرند که دیگر نه تنها دین بلکه دولتهای مقتدر و بزرگ نیز نمی‌توانند کنترلی همه جانبه بر آنها اعمال کنند. امروز بی‌تردید در جهان پیشرفته، محیط اجتماعی رسانه‌یی شده است. تجربه‌های انسان جدید در محیط رسانه‌یی روی می‌دهد. بحث بیشتر از این تحول عظیم و همه جانبه به خاطر اینکه ما انسان «جنوبی» نیز کم و بیش با آثار آن آشنا شده ایم و برای ما نیز تا حدی محسوس است، چندان موجه به نظر نمی‌رسد. بنابراین فقط به ذکر قول تستر (Tester) اکتفا می‌کنیم. تستر که درباره تأثیر رسانه‌ها بر اخلاق مطالعه کرده است می‌گوید: «اگرچه مهم است در گفتن اینکه عصر کنونی از بن با هر عصر دیگری متفاوت است بی‌نهایت محتاط باشیم، با وجود این درست است که وضعیت کنونی ارزش فرهنگی و اخلاقی، براستی متفاوت از هر چیزی است که تاکنون شناخته شده و مورد بحث قرار گرفته است. این تفاوت با شماری از عوامل مرتبط مربوط است و به طور اجتناب‌ناپذیر، بسیاری از آنها به نحوی اساسی با تأثیر رشد و ایجاد رسانه‌ها مرتبط‌اند. نخست اینکه تولید فرهنگی امروز تحت تسلط رسانه‌هاست، تا آنجا که هیچ فعالیت یا تولید فرهنگی بی‌ارتباط با رسانه‌ها نیست. دوم اینکه رسانه‌ها هر چیزی را فی نفسه و لنفسه جالب معرفی می‌کنند؛ آنها به این سو حرکت می‌کنند که کاملاً این امکان را که برخی امور به لحاظ کیفی بهتر از برخی دیگرند، از بین ببرند. به واسطه رسانه‌ها، چیزها جالب یا کسل کننده می‌شوند... سومین عامل ـ و این عاملی است که وضعیت کنونی را بسیار متفاوت از وضعیت های دیگر می‌سازد...ـ سلطه رسانه‌ها و فروپاشی همه استعدادهای انتقادی به نفع مقوله‌های جالب یا کسالت‌آور است و این بدان معناست که فقط ارزش فرهنگی نیست که در حال تخریب شدن است، ارزشهای اخلاقی نیز بطور جدی در معرض آسیب‌اند» (تستر، ۲:۱۹۹۴). اینکه دیدگاه تستر درباره تأثیر منفی رسانه‌ها بر اخلاقیات درست است یا نه می‌تواند موضوع مناقشه‌یی طولانی باشد، اما از سخن او می‌توان این نکته را دریافت که رسانه‌های جدید زیست ـ جهان انسان جدید را متحول ساخته است. حال پرسش جدی‌یی که مطرح می‌شود این است که دین در شکل‌گیری این زیست ـ جهان چه نقشی می‌تواند داشته باشد؟
آنچه مسلم است این است که در جهان جدید، دین نه می‌تواند بر رسانه اعمال سلطه کند و نه می‌تواند به آن بی‌توجه باشد. امروزه، خوب یا بد، دین نیز جزیی از همه چیزهایی است که تحت پوشش رسانه‌ها هستند. همه زندگی امروز تحت پوشش رسانه‌هاست و دین نیز از آن مستثنا نیست و نمی‌تواند باشد. در چنین وضعیتی است که نهادهای دینی، عالمان دینی و برخی از متألهان بزرگ مسیحی نظیر پل تیلیش در باب چگونگی رسانه‌یی‌شدن و ارتباطی‌ساختن ایمان در عصر تکنولوژیک (۱۹۸۹) اندیشه می‌کنند. بررسی دیدگاههای مختلف و دامنه‌داری که درباره نحوه بازنمایی دین در رسانه‌ها وجود دارد نیازمند بحث مستقلی است، اما صرف وجود چنین بحثهایی نشانگر نسبت جدید رسانه و دین است. لین کلارک (Clark) درباره اینکه متألهین امروزه نمی‌توانند رسانه را نادیده بگیرند، سه دلیل می‌آورد که دوتای آنها بسیار مهمند:
«نخست اینکه متألهین نگران فرهنگ و توزیع قدرت در جامعه‌اند و رسانه‌ها جای مهمی برای بیان دیدگاههای مسلط و هژمونیک جامعه‌اند... در هر بافت اجتماعی (context) جهان امروز، غیرممکن است که به فرهنگ علاقه‌مند باشیم اما از رسانه‌ها غفلت کنیم. رسانه‌ها اعتقادات مشترک را تغذیه و تقویت می‌کنند... دوم اینکه رسانه‌ها زبان اولیه تجربه فرهنگی مشترک را از طریق حکایات، تصاویر و اندیشه‌ها فراهم می کنند... رسانه‌ها زبان اولیه برای معنا هستند و از طریق آن است که «دین» برای کسانی که در بافت‌های دینی سنتی زندگی می‌کنند تجربه، فهم و معنادار می‌شود» (کلارک۵:۱۹۹۸،) گفتن ندارد که سخن او، درباره ضرورت توجه دین به رسانه‌ها نیز صادق است.
نتیجه
پیش از این، اشاره‌وار گفتیم که جامعه ما از لحاظ نسبت بین دو نهاد دین و رسانه هنوز در مرحله دوم یعنی مرحله چالش بین این دو به سر می‌برد. بحث تفصیلی در این باره بی‌شک محتاج پژوهشی جامع‌تر و نیز دسترسی به داده‌های دقیق‌تر است، اما در این تردیدی نیست که ما هنوز به مرحله سوم راه نیافته‌ایم و بهترین شاهد آن نیز انبوه نزاعهایی است که بین دو نهاد دین و رسانه در جامعه ما از حدود یک قرن و نیم پیش به این سو روی داده است و همچنان با شدت ادامه دارد. چالش‌هایی که امروز جریان دارد البته بیشتر از سوی دین دولتی حمایت می‌شود، اما نمی‌توانیم همه چیز را به آن نسبت دهیم و گفتمان سنتی دینی را نادیده بگیریم. از سوی دیگر، این نکته نیز بی‌تردید هنوز هم درست است که جامعه [ما] عادات و خصائص فرهنگ شفاهی را همچنان حفظ کرده است. رادیو و تلویزیون نیز هنوز در ایران کاملاً تحت کنترل است و امکان خصوصی‌شدن آن ـ اگر هم موانع سیاسی و حقوقی برداشته شود ـ از لحاظ تأمین مالی نیز محل تردید است. رسانه‌هایی نظیر ویدئو، ماهواره و اخیراً اینترنت اگرچه بتدریج در جامعه جای خود را باز می‌کنند، اما هنوز به نحوی فراگیر مورد استفاده قرار نمی‌گیرند. بنابراین دست کم تا یکی دو دهه دیگر نیز چالش بین دین و رسانه به نحوی همه جانبه ادامه خواهد یافت.
به هر حال، همه چیز حاکی از این است که میزان مصرف رسانه‌های جدید ـ رسانه‌هایی که استفاده از آنها را یا اصلاً نمی‌توان کنترل کرد یا کنترل همه جانبه آنها امکانپذیر نیست ـ روز به روز بیشتر می‌شود. پنجاه سال پیش یک مرجع تقلید می‌توانست با تحریم یک رسانه معین ـ نظیر تلویزیون ـ مقلدانش را از مصرف آن باز دارد، اما، خوب یا بد، امروزه دیگر وقوع چنین اتفاقی بس بعید می‌نماید. حال پرسش این است که برای دین در برخورد با رسانه چه باقی می‌ماند؟
پاسخ ما این است که اگر می‌توان از تجربه دیگران ـ غرب ـ عبرت گرفت، که می‌توان، پس به نظر می‌رسد دین باید از مدعیات سلطه جویانه‌اش بر رسانه‌ها دست بکشد و تلاش کند تا استفاده درست و مناسب از رسانه‌ها را ـ که تعریف آن نیز محتاج پژوهش یا پژوهش‌هایی مستقل است ـ بیاموزد و بدین ترتیب بتواند به بسط و ترویج خود بپردازد. رسانه نوعی تکنولوژی است و بنابراین ویژگی‌های خود را تحمیل می‌کند. اگرچه قدری اغراق‌آمیز خواه بود، اما بیراه نیست اگر بگوییم زیستن در محیط رسانه‌یی مثل راندن در خیابانی پرازدحام است، اگر درست نرانی ممکن است آسیب ببینی! آنهایی که می‌خواهند بر رسانه‌ها اعمال سلطه کنند باید این را هم در نظر داشته باشند که برخی سیاستهای منع گاهی سبب تیزتر شدن آتشی می‌شود که در کوره متقاضیان شعله‌ور است. کلیسا در غرب تلاش فوق‌العاده‌یی را از خود بروز داد تا بتواند برای دین در جهان رسانه‌یی جای معتبری باز کند و حقیقتاً در این کار موفق بوده است. در این جا مجالی برای پرداختن به این موضوع نیست، اما بی‌تردید ما نیز می‌توانیم از تجربه‌های آنان بسیار بیاموزیم.